محل تبلیغات شما



بی خبر آمدی و بدون اجازه مرا در آغوش گرفتی متعجب به تو نگاه میکردم آغوشت سرد بود ولی چنان به شعله ی کوچک قلبم قوت بخشید که گرمایش تمام وجودم را در برگرفت روز خوبی بود چترم را جا گذاشته بودم و این همان دلیلی آغوش تو شد دلیل آن شد با تو آغاز شوم با تو ادامه پیدا کنم ولی پایانی در کار نیست و من و تو رفیق شدیم رفیق صمیمی در همین جا شاعر میفرماید دوستی ساده ما غیر معمولی شد نمیدونم اون روز تو وجودم چی شد نمیدونم چی شد,, که وجودم لرزید دل من این حسو,, از تو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ و رسانه